تنها چیزی که با مرور زمان. سه شنبه ۳۰ آذر ۹۵. که زندگی آن قدرکوتاه است. امیدوارم حال همه خوب باشه. دلم تنگ شده بود واسه پست گزاشتن. شب خوبی هم داشته باشین. پاییزی با عطر م ح رم. زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد .

ول کن جهان را قهوه ات یخ کرد ! در هبوط موسیقی آذر جا مانده ام . آذر , آن دخترک نازک نارنجی خوش قلب پاییز , آهسته و آرام دوباره آمد . با آن پیراهن زرد و گیسوان قهوه ای رنگش . خرامان و بی صدا . همان که آخرین تکه وجودش ,آخرین نفس هایش یلداست , بلندترین ارمغان در کل سال . آذر همان عاشقانه ایست که پاییز را تکمیل می کند . باد های دل انگیزی که با خود به همراه می آورد ,بهترین موسیقی ای است که تا به حال پاییز از خود دیده و شنیده است . پیانو بی کلام a day with you.

هر انچه نباید در ذهنم بماند. یه اتفاق خوشایند افتاده برام. پدر شوهرم از نحوه برخورد و روش تربیتی که درمورد هدیه دارم توی جمع تعریف کرد.

دیشب بین خودم و شما آقای من شباهت پیدا کردم! هر دو تنهاییم. هر دو هر شب برای هم دعا می کنیم. من برای ظهور شما و شما برای اصلاح من. و این آغاز راه عشق است. من هی میام از اشتباهات زندگیم درس بگیرم. به خودم بد کنم! این روزا شرایط برای بد شدن زیاده! مخصوصا برا آدمی که از خوبی کردن خیری ندیده! همون که همیشه هوامو داره! براش بندگی نکردم.

باید باور کنند همین مردمی که حقوقشان را تضییع میکنند در دادگاه الهی حق به جانب خواهند بود و اگر کمترین ستمی به آنان کرده باشند باید با رد و بدل کردند ثوابها و گناهان از خجالتشان بیرون بیایند! دو روز دنیا ارزشش را ندارد. پس بترسید از تضییع حق! جمعه ۲۴ دی ۹۵. ما باید به ارادهی خداوند متعال ایمان داشته و در این زمینه کاملا م وح د باشیم و به اصطلاح توحید افعالی. به این قضیه دقت کنید.

پشت دیوار همین کوچه به دارم بزنید. من که رفتم بنشینید و هوارم بزنید. باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد. بنویسید که بد بودم و جارم بزنید. پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید. دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید. خبر مرگ مرا طعنه به یارم بزنید. که به بی برگی من می خندید. مرد باشید و بیایید و کنارم بزنید.