ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی. خواستم یادم باشه هنوز دندون درد دارم و اوخ اوخ کنان چمدون بستم. خواستم یادم باشه گوجه گیلاسیمون موقع خواب بازیش گرفت و شوخی شوخی با سر کوبید به بینیم و من از درد ضعف کردم و کلی گریه. یه چندروز بریم شمال! گوجه گیلاسیم.

حکایت من و گل پسرانم. اهنگ گذاشتم تا گل پسر کوچیکه هرچی تو دل و روده داره بریزه بیرون بعد پوشکش کنم بخوابونمش. بخنده کارش زودتر راه بیوفته. اه اصلا رقص مردونه بلد نیستم.

برای تازه شدن هیچ وقت دیر نیست. برای تازه شدن هیچ وقت دیر نیست. خاطرات خودم و آنچه بر من و مجید گذشته در این وبلاگ شرح داده خواهد شد. تا برای کسی که دوستش داریم نیمکتی بگذاریم برای همیشه ی عمر.

خوشبختی یعنی داشتن تو به عنوان همسر. گفتمش عشق را نقشی بکش. با مداد رنگی 4 تا خط خطی کشید گفت بیا. همه اش از اون روز گرم تابستون. توی ماه رمضون شروع شد. یه روز پر از عصبانیت و استرس. از 10 مهر شروع شد. روزی که خطبه رو خوندن و ما مال هم شدیم. حدود 7 سال پیش وبلاگ نویسی رو همینجا شروع کردم. واقعا درسته که آدم برمیگرده به اصل خودش.