خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار. هدیه ای از طرف خدا. از دردی که کشیدم نگم بهتره. قابل مقایسه با هیچ دردی نبود. تا از راهرو اومدم بیرون مامانم رو دیدم . الانم توی کافی نت بچه بغل دارم مینویسم.

روایت سرانگشتانم که قلمی است برروی صفحه کیبورد برای ثبت همیشگی در دفتریادداشتم. خوشبختی یعنی همین الان که داداشی زنگ زد و جواب آزمایش که محض اطمینان خانومش داده بود خوب بوده. داداشی دیشب خواب خوبی دیده بود. دوشنبه صبح ظهر ,. موقع خواب سعی کردم از گوشی فاصله بگیرم. تا 3صبح نمی تونستم بخوابم. برای اولین بار دیشب گوشیم پیش خودم نذاشتم.

خرید ام پی تری پلیر بیسیم. زندگی پر پیچ و خم یک زن.

مامان علیرضا راجع ب من باهاش صحبت کرده بهش گفته دختر بهتر از مرضیه گیرت نمیاد. البته مامانش نمیدونه ک ما ب این شکل درارتباطیم. علیرضام گفته باشه پس اقدام کن. حالا قراره علی هفته بعد جواب بده ب مامانش. شاید همین روزا ب بابام زنگ بزنن.

دلیل تنهایی مان این است. همه ی اون تعریف هایی که کردید توو وجود خودتونه. من موهام لخت بود! .

می دانم که کامل نیستم آدمی معمولی ام. چهر ه ای شگفت انگیز و استیل بدنی آنچنانی ندارم! گاهی اوقات بستنی میخورم پاستیل میخورم و عاشق هله هوله هستم. من اشتباه می کنم بد اخلاق میشم دیوونه بازی در میارم گاهی حرفای مورد دار میزنم . اما تظاهر به آدمی که نیستم نمی کنم! من همانی هستم که هستم.